این داستان شبیه امروز ما نیست:


 مرغ ماهیخواری در کنار برکه ای نشسته بود و به ماهیهای ریز و درشتی که در آب شنا می کردند ، نگاه می کرد . ماهیخوار ماهیها را می دید و حسرت می خورد . چرا که دیگر آنقدر پیر و ناتوان شده بود که نمی توانست حتی کوچکترین ماهی را هم بگیرد و بخورد .