رضا رشیدپور نوشت: "نبض زندگی در رگ "امنیت" می تپد. اگر برایش خون نداده باشی، خون به پا خواهد کرد. نفس کشیدن در شهر امن، خون بهای ریه هایی است که هنوز بوی گاز خردل می دهند و ایستادن به ارتفاع تاریخ هدیه مردانی است که روی صندلی های چرخ دار نشسته اند.
شهید؛ نام جا مانده بر جان خسته ی اتوبانهای شهر نیست، بلکه نشانی رسیدن است از شاه راه مردانگی و غیرت. من هروقت هوس آزادی به سرم زده یا راه همت را رفته ام یا چمران. چه فرقی دارد وقتی همه آنها تو را به رهایی برسانند. رها شدن از امروز و جاری شدن در فردا. اعتقاد دارم قلب شیر آن مردان بزرگ حالا در سینه عاشقانی می تپد که امنیت و آرامش را به مردم نجیب و خسته میهنم هدیه می کنند.
با کمال میل و افتخار می گویم که امن ماندن خانه ام را مدیون قاسم سلیمانی ها می دانم، او یک شخص نیست، یک فرهنگ است . فرهنگی که حرمت خانه را از جان عزیزتر می داند. من هرگز حاج قاسم سلیمانی را از نزدیک ندیده ام اما به صراحت می گویم که هر وقت ملاقاتشان کنم به احترامشان تعظیم کرده و دستشان را خواهم بوسید ...
اینستاگرام رضا رشیدپور
خبرگزاری باشگاه خبرنگاران جوان
شاید هنگامی که رییس جمهور با سواد و فهیم و دانشمند ومتجدد ما جناب آقای روحانی از حل شدن مشکلات آب خوردن مردم با رفع تحریم سخن گفتند(17/03/1394)
ما به دلیل بی سوادی وعقب افتادگی ومتحجری که نفهمیدیم که ایشان چه گفتند ومنظور متعالی ایشان چه بود اما این را مفهمیم که حسین بن علی (ع) زیر بار نرفت و تحریم آب را او و دوستدارانش تحمل کرده وشهید شدند وگروهی به اسارت رفتند اما زیربار ظلم نرفتند شاید آنجا بعضی از افراد با سواد برای مذاکره و حضور نداشتند و از فواید آن بی اطلاع
سخن رهبری(1393/01/01)
چشممان به دست دشمن نباشد که کی تحریم را بر می دارد
به درک
نهج البلاغه نامه 53
وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ
ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ.
ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ
ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ.
ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ.
ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ،
ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ.
ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ
ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰﺗﻤﯿﺰﺷﺪ.
ﺣﺎﻻﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ،
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ
ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ،
ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ…
“نقل از شهید حسین خرازی”
شرمشان باد. کسانی، که با دزدی و خیانت و منفعت طلبی به راه شهیدان پشت کردند